لطیفه های پَ نَ پَ (8)
رفتم به همسایه میگم فرغون دارید؟
میگه: میخوای باهاش چیزی جابه جا کنید ؟
گفتم پـَـ نـَـ پـَـ میخوایم سوارش بشیم باهاش بریم شمال حال کنیم!
میگه :داره زنگ میخوره ؟!؟!
پَ نه پَ خربزه خورده فکر اینجاشو نکرده !!!
***
3- یارو با سگش داشت قدم میزد
دختره رسیده میگه اخی چه نازه، گازم میگره؟!
گفتم پـَـ نـَـ پـَـ فقط ترمز میگیره
4- دارم میرم تو بانک مامور جلوی در میپرسه:
پـَـــ نــه پـَـــ اومدم سرقت مسلحانه، قبلاً هماهنگ شده، تو فقط حواست باشه کس دیگه ای تو نیاد !
***
5- از قالی شویی قالی رو با وانت آوردن، یارو وانتیه زل زده بهم نگاه میکنه میگه: بیارمش توی خونه؟
پَـ نَـ پَـ من تا کمر خم میشم بذارش روم، خودتم سوار شو ، ببرمت تو کوچه یه دور بگردونمت دلت باز شه
***
6- میخواد عکسش رو اسکن کنه
میگه: باید عکسو بذارم اینجا رو دستگاه؟
میگم پَـ نَـ پَـ خودت بشین رو دستگاه، اسکنو میزنم تا عکست طبیعی تر در بیاد
***
7- این پَـ نَـ پَـ هم موعضلی شده تو خونه ها، هرچی ازشون می پرسی میخوان با پَـ نَـ پَـ جواب بدن، پیر و جوون هم نداره!
پدرمون به عنوان سرپرست خانوانده که می گه : نَ پَ نَ!!!
مادر بزرگ ما هم یاد گرفته می گه: تو جیب ما رو نزن نَـــــــه نَــــــــه پـَـــــــــــه بُخوره تو اون سرت!!!
آقا ما از خنده روده بر شدیم و گفتیم :
میگه یعنی دخالت نکنم؟
پـَـــ نــه پـَـــ یعنی دست تو دماغم نکن
***
10- می گم سیم ظرفشویی دارین؟
می گه برای شستن ظرف میخواى؟
پـَـــ نــه پـَـــ میخوام شیشه عینکم رو باهاش تمیز کنم!
نظرات شما عزیزان: